زبانحال امام محمد باقر علیهالسلام قبل از شهادت
من بر فَلَک امامم من بر مَلَک شهودم ذکر عَـلَی الـدَّوامـم من معـنی سجـودم هم شـاهـد قـیـامـم هـم شـاهــد قـعــودم هم مَـظهـر وجـودم هم مُـظهـر وجودم نـور شـهــود و غــیــبـم آئـیــنـۀ قـلــوبـم من باقر العـلـومم من کـاشـف الکـروبـم من حجّـت خـدایـم تـفـسـیـر هـل اتـایـم دلـبـند مرتـضایـم فـرزنـد مصـطـفـایـم نـور دل حـسـیـنـم سـجــاد را عـطـایـم من یـادگـار درد و غـم هـای کـربـلایـم تـاریـخ کـربـلا را بـایـد ز من بـجــوئیـد گـاهی میان روضه از قــول من بگوئید من چار ساله بودم دیـدم غـم و بلا را می دیـدم از مـدیــنـه تـا شـام ابـتـلا را کس همچو من ندیـده مـظلـوم مبتلا را تصویر زنـده دیـدم اوضاع کـربـلا را آئــیــنۀ خــدا را در زیــر ســمّ مــرکـب رأس ز تن جـدا را در پیش چــشم زینب دیـدم به روی نـیـزه هـجـده سر بُـریده در قـتـلـگــاه دیـدم یک حـنجـر دریـده خورشید کاروان را دیدم به اشک دیده دیدم که از جسارت رنگ عمـو پریده بر ناقه های عـریان بـریان دل زنـان بود چـشـمان غـیـرت ما گـریان بـانـوان بود من دیده ام در آتش با اشک دختران را از خـیمه ها فرار اطفـال و مـادران را هم ناله های عمه، هم اشک خواهران را بر نیـزه های خـونین رأس برادران را با نـیــزه آشنــایــم با تــازیــانــه هــمــدم با کعب نِی انـیــسم بـا آه و نـاله مَـحــرم من در تمام این راه در سوز و آه بودم با اشک و آه حسرت غـرق نگـاه بودم هـمـراه عـمـه زینب در قـتـلگـاه بـودم در حـلـقه های آتش در خیمه گـاه بودم ماتم کشـیده ام من، سیــلی چـشیـده ام من تهـمت شنیـده ام من، بس داغ دیـده ام من منزل به منزل از غم مُردم در این اسارت از بس به عمه هایم شد از جفا جسارت روحـیـۀ لطیفم خورد از ستـم خسارت گاهی لباس و گاهی گهواره رفت غارت دشمن به بی حیایی بر عمه، در حضورم با تهمت کنــیـزی زد لطمه بر غــرورم خواهد پیام ما را هر کس دهد به عالم یــاد غــم و بــلا را بـایـد کـنـد دمــادم حتی کند مـنا را مـاتـم سـرای این غـم جـوئـید کـربـلا را در خـیــمـۀ مـحـرّم یـاری کـنید ما را با روضه های غربت گـاهی کـنـار پـرچـم گاهی کـنـار تـربت |